پسرجان و عشق ننوشتن
مدرسه ی پسرم :
دبیر ریاضی :مواظب این پسر باشین هر چند چیزی نمی نویسه !ریاضی رو باید بنویسه
پسرم :اِ؟ آقا !! دیروز حال نداشتم ،ننوشتم !!(زمان ِ ما ،مادرم راهنمایی ناظمم بود تا چند کیلومتری به دفتر نزدیک نمی شدم بعد از دوسال تصادفی فهمیدن من دخترشم .الان بچّه ها دبیرارو قورت میدن )
دبیر عربی :به هرحال من که دونمره ازش در کارنامه به خاطر ننوشتن کم می کنم !
پسرم :اَه ،بنویس بنویس چند تا ضمیر و فعل هم نوشتن داره !!
...
چرا نمی نویسی ؟
مگه میخوام میرزابنویس بشم ؟
با چنین پسری چه کنیم ؟
باید طلاش بگیری
سلام دوست عزیز اگر مایل هستی منو با نام رپ بازی لینک کن و بهم خبر بده تا با هر اسمی که دوس داری سریعا لینکت کنم
سلام حالتون خوبه؟من اومدم به شما سر زدم شما هم اگه وقت داشتید به من سر بزنید ممنونم
پسری اینچنین باهوش و زکاوت به راستی ستودنی است.واسه بچه ی باهوش باید از راهش وارد شد انا جان
یادمه زمان ما هم پسرای شهید مدنی هیچکدوم دفتر و جزوه نداشتن![نیشخند]